ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از پزشکی قانونی یک روانشناس را برایم بفرستید تا افکارم را تفتیش کند،
چون آنها بودند که باعث ترک خوردن مغزم شدند،
بعد یک مامور تفتیش عقاید خبر کنید تا دور ذهنم کروکی بکشد،
من با افکار خودم تصادف کرده ام،
چون داشتم بر خلاف افکار قبلی ام در مسیر یک طرفه می رفتم،
و آنها هم با تمام اخطار هایم کنار نمی رفتند به شدت با آنها برخورد کردم،
بعد از آن تصادف چون سیستم پوست اندازی در من وجود نداشت ترک خوردم،
و از آنجا که از همه چیز سیر شده بودم،
از این خوردن بیش از ظرفیت مردم!
همه ش خوب بود ولی خط آخر رو نفهمیدم !!
آخرش یه نوع پوست اندازی بود
مردن پوسته قبلی!
رجوع به عنوان
گاهی اوقات فقط باید خورد و نمرد!
ناگزیر به بیشتر کردن ظرفیت و پوست کلفتی بیشتر هستیم...
در طول این سالها فکر می کنم همینطور شدیم
یک اجبار بود
خیلی جالب بود...بسی حال کردیم!
خواهش میشه
خوبه.
مرا گویی که رایی من چه دانم
چنین مجنون چرایی من چه دانم؟
مراگویی تورا با این قفس چیست
اگر مرغ هوایی من چه دانم؟
ممنون مجید عزیز
درود
خیلی جاب بود کلا نوشته هاتون متن فوق العاده ای را داره
حتی نظراتون تو وبلاگم همینطوره
آقا دست ما را هم بگیرین!:-)
بعد یک مدت برای شما هم عادی میشه،
لطف داری
ما خود در ته گودال چشم امید به دست یاری داریم
ازین جمله "چون داشتم بر خلاف افکار قبلی ام در مسیر یک طرفه می رفتم، " بسی حال کردیم چون گذر ازین مسیر کرده ایم بس بسیار!
همیشه درد ها و احساسات مشترکی وجود دارند..